کد خبر: ۱۳۱۵۰۰

دو قطبی شدن چه بلایی می تواند بر سر این سرزمین بیاورد

سید عبدالجواد موسوی

بخش اعظمی از مشکلاتی که ما امروزه ما با آن درگیریم محصول عدم شناخت فرادستان از جامعه ایرانی است. آن ها مردم را به صورت عام و نسل جوان را به صورت خاص نمی شناسند. آن ها با زندگی مردم کاملا بیگانه اند. نه به شکل آن ها زندگی می کنند و نه حتی حاضرند گزارش روزنامه نگاران را از زندگی آن ها جدی بگیرند. آن ها در تاریخی سیر می کنند که جدای از خوب و بدش ربطی به زندگی عامه مردم و گرفتاری هایشان ندارد و درست به همین دلیل است که مدام با هر اتفاقی غافلگیر می شوند. 
اگر دوستان من در صدا و سیما مثل من با مردم سر و کار داشتند کاندیدای مورد نظر خودشان را پیروز قطعی انتخابات نمی دانستند و با روشن شدن نتایج آرای انتخابات شگفت زده نمی شدند. آن ها مردم را نه با ارتباط مستقیم و رو در رو که با تکیه بر نظرسنجی بی اعتبار سازمانی که در آن مشغول به کار بودند ارزیابی می کردند غافل از آن که آماردهندگان چیزی را به آن ها می گفتند که خوشایند آن ها باشد و نه حقیقت را. آمار دهندگان خوب می دانند که بالادستی ها سخنی را می پذیرند که وضع موجود را گل و بلبل نشان دهد و به آن ها اطمینان خاطر دهد که همه چیز بر وفق مراد است. آمار دهندگان دیده اند فرجام حق گویان و منتقدان را، پس همان چیزی را خدمت بزرگ ترهایشان ارائه می دهند که خوش خوشانشان شود نه چیزی که خاطر نازنین آن ها را مکدر کند. 
جالب این که بالادستی ها با این که فرجام این آمارهای دروغین را بارها و بارها دیده اند باز هم از مواجه با حقیقت هراس دارند و کماکان ترجیح می دهند دروغ شیرین را بشنوند تا حقیقت تلخ را. در همین روزهای اخیر هم اگر دقت بفرمایید آن هایی که کاره ای هستند نمی خواهند حقیقت را بپذیرند. اهل نظر را نمی گویم. در بین اهل نظر از روان پریشی چون کچوییان که بگذریم حتی حداد عادل نیز فهمید که جامعه دوقطبی شده است و این دو قطبی شدن چه بلایی می تواند بر سر این سرزمین بیاورد.

ارسال دیدگاه شما

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر سیستم منتشر خواهند شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهند شد
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی باشد منتشر نخواهند شد
1401/8/11 -  شماره 5240
جستجو
جستجو
بالای صفحه
کد خبر: ۱۳۱۵۰۰

دو قطبی شدن چه بلایی می تواند بر سر این سرزمین بیاورد

سید عبدالجواد موسوی

بخش اعظمی از مشکلاتی که ما امروزه ما با آن درگیریم محصول عدم شناخت فرادستان از جامعه ایرانی است. آن ها مردم را به صورت عام و نسل جوان را به صورت خاص نمی شناسند. آن ها با زندگی مردم کاملا بیگانه اند. نه به شکل آن ها زندگی می کنند و نه حتی حاضرند گزارش روزنامه نگاران را از زندگی آن ها جدی بگیرند. آن ها در تاریخی سیر می کنند که جدای از خوب و بدش ربطی به زندگی عامه مردم و گرفتاری هایشان ندارد و درست به همین دلیل است که مدام با هر اتفاقی غافلگیر می شوند. 
اگر دوستان من در صدا و سیما مثل من با مردم سر و کار داشتند کاندیدای مورد نظر خودشان را پیروز قطعی انتخابات نمی دانستند و با روشن شدن نتایج آرای انتخابات شگفت زده نمی شدند. آن ها مردم را نه با ارتباط مستقیم و رو در رو که با تکیه بر نظرسنجی بی اعتبار سازمانی که در آن مشغول به کار بودند ارزیابی می کردند غافل از آن که آماردهندگان چیزی را به آن ها می گفتند که خوشایند آن ها باشد و نه حقیقت را. آمار دهندگان خوب می دانند که بالادستی ها سخنی را می پذیرند که وضع موجود را گل و بلبل نشان دهد و به آن ها اطمینان خاطر دهد که همه چیز بر وفق مراد است. آمار دهندگان دیده اند فرجام حق گویان و منتقدان را، پس همان چیزی را خدمت بزرگ ترهایشان ارائه می دهند که خوش خوشانشان شود نه چیزی که خاطر نازنین آن ها را مکدر کند. 
جالب این که بالادستی ها با این که فرجام این آمارهای دروغین را بارها و بارها دیده اند باز هم از مواجه با حقیقت هراس دارند و کماکان ترجیح می دهند دروغ شیرین را بشنوند تا حقیقت تلخ را. در همین روزهای اخیر هم اگر دقت بفرمایید آن هایی که کاره ای هستند نمی خواهند حقیقت را بپذیرند. اهل نظر را نمی گویم. در بین اهل نظر از روان پریشی چون کچوییان که بگذریم حتی حداد عادل نیز فهمید که جامعه دوقطبی شده است و این دو قطبی شدن چه بلایی می تواند بر سر این سرزمین بیاورد.

ارسال دیدگاه شما

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر سیستم منتشر خواهند شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهند شد
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی باشد منتشر نخواهند شد