آیتاله عبداله جوادی آملی در پیام تصویری به همایش گفتمان اقتصاد مقاومتی از منظر دین تاکید کرد و گفت: اقتصاد مقاومتی از منظر دین در چند عنصر که شامل معرفی مال، خطر فقر و راه تنظیم اقتصاد عاقلانه و عادلانه است خلاصه میشود. او با اشاره به آیاتی از سوره نساء افزود: مال، عامل قیام و قِوام یک ملت است و ملت اگر بخواهد قائم و مقاوم باشد چارهای نیست که کیف و جیبش پر باشد؛ چراکه ملتی که دستش تهی است، از ستون محروم است، از قیام و مقاومت طرْفی نمیبندد و این مال است که عامل قیام یک ملت است.او تصریح کرد: این ستون را نباید به دست لرزان افراد سفیه و بیعُرضه سپرد، آن مدیر سفیه و آن مدبّرِ لرزان، خود را نمیتواند تأمین کند، خودایستادگی را فرا نگرفته، چه رسد به اینکه بتواند ستون ملت و مملکتی را نگهداری کند.
این مرجع تقلید تاکید کرد: مال، عامل قیام یک ملت است، آن کسی که سفاهت اقتصادی دارد، درایت اقتصادی ندارد، صلاحیّت آن را ندارد که مال را به دست او بدهند. اگر هم هوش اقتصادی دارد و لکن طهارت قُدسی و قداست عقل در او یافت نمیشود، او سفیه است. سفاهت در فرهنگ قرآن تنها در فقدان نظر نیست، بلکه بسیاری از افرادند که از نظر علمی، خردمند و پخته و فرهیخته هستند ولی از نظر عقل عملی سفیهاند، قرآن کریم کسانی را که راهی راه ابراهیم خلیل سلام اله علیه نیستند سفیه میداند. او افزود: ملت فقیر فلج است، ملتی که جیبش خالی است، کیفش خالی است، تهیدست است، بدهکار است، مدیون است، فلج است و ملت فلج قدرت قیام ندارد، چه رسد به مقاومت.
دولت و مجلس نظارهگر مشکلاتند تا حلال آن؛
معیشت مردم حسابی لنگ میزند
انتخابات مجلس یازدهم در پیش است و جریانهای سیاسی در حال آماده کردن خود برای انتخاباتی سخت هستند، انتخاباتی که در آن برخی پیشبینی کردهاند، مردم مشارکت گستردهای نخواهند داشت و این عدم مشارکت یعنی پیروزی یک جریان خاص در انتخابات پارلمان.
تکلیف این جریان با انتخابات روشن است. این جریان در فضای سیاسی ایران، مشهور به تندروی هستند و از عدم مشارکت مردم استقبال میکنند چون میدانند اینگونه شاهین سعادت بر شانه آنها خواهد نشست.جریان اصلاحات و اعتدال از شیوه این جریان انتقاد میکنند و میگویند برخی اصولگرایان مانند جریانهای ضد انقلاب، از عدم مشارکت مردم در انتخابات خوشحال میشوند و در سورنای شادی میدمند.البته برای جریان داخل نظام خوب نیست که از عدم مشارکت مردم حتی در صورت رسیدن به قدرت خوشحال شوند اما جریان اصلاحات و اعتدال به جای محکوم کردن جریان مقابل بهتر است به قضاوت عملکرد خود بنشینند. بهتر است آنها از خود بپرسند چه بلایی سر مردمی که با امید در انتخابات مجلس دهم و رياستجمهوری یازدهم، شرکت کردهاند آمده است که دیگر دوست ندارند پای صندوق رای بیایند. اعضای فراکسیون امید به جای انتقاد از جبهه پایداری و امثال آنها، از خود بپرسند در این چهار سال برای مردم چه کردهاند؟ مگر در همین تهران، پایتخت نشینها به ۳۰ نامزد لیست امید رای ندادند و آنها را راهی پارلمان نکردند تا طعم تغییر را بچشند اما حالا چرا همان مردم میگویند از امید، ناامید شدهایم؟
رئيسجمهور روحانی و اعضای دولت، ببینند مردمی که در سال ۹۶ با تمام توان به صحنه آمدند و نزدیک به ۲۴ میلیون رای به سبد روحانی ریختند، چرا دچار یاس شدهاند؟ آیا در جلسات هیات دولت از خود پرسیدهاید، آن همه امید مردم چه شد؟فردای رياستجمهوری حسن روحانی در سال ۹۲، انگار صبح زیباتر بود اما حالا چه؟ حالا که غبار و مه تمام آن امید را پوشانده است و همان رای دهندگان دیگر با امید به فردا نگاه نمیکنند.برای جریان تندرو بهترین فرصت است که از آب گلآلود شده ماهی بگیرد. اگر شرایط عادی بود که آنها هم چون چند انتخابات گذشته پشت صندوقهای رای میماندند و راهی به پارلمان، دولت و شورای شهر پیدا نمیکردند.آنها جشن و پایکوبی میکنند چون شما نتوانستید به شعارهایی که در ایام انتخابات دادید عمل کنید. بله این که در پارلمان شاهد شعار مرگ بر این و مرگ بر آن نبودیم، خوب است اما معیشت مردم حسابی لنگ میزند و بسیاری از خانوادههای ایران برای امرار معاش خود دچار مشکل شدهاند و متاسفانه دولت و مجلس بیشتر نظارهگر این مشکلات بودند تا حلال آن.امروز جریانی سوار بر ناامیدی مردم است و باید در این زمان کمتر غر زد و واقع بینانه به دنبال علت این نا امیدی گشت. البته هنوز مسیر امید باز است اگر رئيسجمهور روحانی و نمایندگان مجلس از کارتهای خود استفاده کنند و از این انفعال خارج شوند.
از رای دادن به مطهری چه به دست آوردهایم؟
امیرعلی نصرالهزاده
انتخابات مجلس گذشته را به خاطر بیاوریم. مردم در همبستگی با اصلاحطلبان کمکاری نکردند. به یک «تکرار میکنم» و به امید فردایی بهتر، لیستی از نمایندههای ناشناخته را به مجلس فرستادند. به گمان ما در آن زمان، این حرکت دسته جمعی برای تقویت منطق اصلاح و اعتدال در اداره کشور نشانه بلوغ جمعی و سیاسی میلیونها ایرانی بود، اما امروز حتی خود اصلاحطلبان نیز معترف به شکست آن حرکت دسته جمعیاند.
خاتمی پیشتر گفته بود که دیگر مردم چندان وقعی به حرفش نمینهند. به تازگی هم یادآوری کرده که در عمل خیلی از وعدههای اصلاحطلبان تحقق نیافته و میبایست به این خاطر به مردم پاسخگو باشند. ظاهرا در واکنش به همین کارنامه غیر قابل قبول، پیشنهاد کرده حتی اگر معدودی نامزد دور از فساد و با شهامت از فیلتر نظارت استصوابی گذشتند، باید در انتخابات شرکت کرد، اما به باور ما مشکل اساسی اصلاحطلبان چیز دیگری غیر از شهامت و فسادستیزی است. برای توضیح آن باید از خود بپرسیم از رای دادن به علی مطهری، یکی از باشهامتترین نمایندههای پاکدست لیست امید چه به دست آوردهایم؟
مواضع علی مطهری در مورد حجاب، آزادیهای اجتماعی و «اوجب واجبات» هرگز بر کسی پوشیده نبود؛ اما امید به قانونگرایی و فسادناپذیری او باعث شد تا از مصادیق بارز سیاست «بد و بدتر» شناخته شود. در عمل نیز مواضع و پیگیریهای جناب مطهری در مواردی چون حصر...، رد صلاحیت مینو خالقی و حتی دخالت نظامیان در سیاست خارجی، بهتر و شجاعانهتر از تمامی اصلاحطلبان بود؛ اما دستاوردهای نهایی ایشان را میتوان عملا در «هیچ مطلق» خلاصه کرد، هرچند آسیبهایشان ابدا صفر نبود! در واقع، قرار بود ما چشم بر نقاط منفی کارنامه مطهری بپوشیم و به نقاط مثبت آن امیدوار بمانیم. یعنی از مواضع ایشان در مورد حجاب، گشت ارشاد، حقوق زنان و آزادیهای اجتماعی بگذریم، تا از «بدتر»هایی چون تداوم حصر، سرکوب فعالیتهای سیاسی و مدنی و صنفی و دانشجویی، افزایش رانتخواری و مفاسد آقازادههای ژن خوب و البته رد صلاحیتهای سلیقهای شورای نگهبان در مواردی چون مینو خالقی در امان باقی بمانیم. اما در عمل، همه چیز اساسا وارونه شد. در تمامی آن مواردی که امید میرفت عملکرد امثال مطهری مثبت واقع شود هیچ گشایشی حاصل نشد، اما در همان نقاط منفی کارنامه ایشان، مواضع متحجرانهشان به مصداق «قوز بالاقوز» بر گرده جامعه مدنی فشار مضاعفی وارد کرد! از نظر ما این وضعیت توضیح سادهای دارد. از مدتها پیش یک رویکرد در جریان اصلاحطلبی معتقد بود تغییرات و اصلاحات مورد نظر تنها با کسب کرسیهای قدرت میسر است. در مقابل، نظرگاه دیگر و البته مشهوری چون فشار از پایین، چانهزنی از بالا وجود داشت که معتقد بود تحقق مطالبههای اساسی بدون فشار مردمی و حرکتهای جنبشی ممکن نخواهد بود. در سالهای پایانی دهه هفتاد اصلاحطلبان موفق شدند تمامی مناسب انتخابی کشور، اعم از دولت و مجلس و شورا را یکسره قبضه کنند، اما عملا در تحقق وعدههای خود و مطالبات جامعه با شکست مواجه شدند.
پس از آن تجربه تلخ که به دلسردی عمومی و در نتیجه ظهور چهرهای چون احمدینژاد ختم شد، توقع میرفت که نظرگاه اول به کلی حذف و بایگانی شود و اصلاحطلبان هرچه بیشتر بر قدرت تحرکات اجتماعی متکی شوند. توقعی که البته در عمل وارونه رخ نمود. یعنی اصلاحطلبی دهه نود، هرچند که مشروعیت و آرای خودش را با تکیه بر جنبش سبز به دست میآورد، اما به سیاستها و چهرههایی تقلیل یافته که بیشترین تلاش خود را صرف بازگرداندن شهروندان به خانه و دور ساختن جامعه از مشارکت فعال و اعمال فشار سیاسی به کار میبندند. این گروه همانهایی هستند که امروز در مجلس و شوراها برای حفظ صندلی .....از عهده تعویض نام یک خیابان هم برنمیآیند. همین گروه، از حضور و مطرح شدن مطالبات اساسی مردم میهراسد چرا که بدون یک جنبش اجتماعی حتی باشهامتترین و سالم ترین چهرههایش توان پیشبرد مطالبات اساسی را ندارد و حاکمیت به صورت قانونی و غیرقانونی مسیر اصلاحات اساسی را بر روی ایشان بسته است. به علاوه، از پیوستن به جنبشهای مردمی و هدایت آنها امتناع میکند زیرا منافع خود را زیر تیغ نظارت استصوابی از دست خواهد داد.بدین ترتیب مجموعهای که خاتمی مستقیما مسئول انتخابشان است، یکی از مهمترین و مترقیترین تئوریهای اصلاحطلبانه را قربانی منافع خود کردند. اصلاحات را که ترکیبی از جنبشهای اجتماعی و رقابتهای انتخاباتی بود، به معرکهای تکراری و خسته کننده از بد و بدتر تقلیل دادند که هر روز تشخیص بد و بدترش سختتر میشود. نسلهای مختلفی از جامعه به این نتیجه میرسد که در عمل هیچ یک از مطالباتشان با اهدای قدرت به اصلاحطلبان برآورده نخواهد شد.