حوادث تلخ روزهای اخیر برای هر آن که دل در گرو دین و میهن دارد پیام آور یک شرم و یک هشدار بزرگ است. شرم از آن روی که سالهاست محرومان و مستضعفان و تهیدستان از گفتمان فرهنگی، ادبیات سیاسی، سیاست های اجرایی و سبک زندگانی ما حذف شده اند. امروز از جنبش گرسنگان سخن گفته میشود و از خشم تهیدستان. امروز میشنویم «کوخ نشینان به حرکت آمدهاند» و «سیل گرسنگان همه چیز را نابود خواهد کرد». این جملات برگرفته از تحلیلهای روزنامهها و رسانههای ماست. این ادبیات یکایک ما را به محاکمه میکشد و گواه روشنی است بر آنچه کردهایم و غفلتی که داشتهایم. چه کردهایم که «کوخنشینان» که به تعبیر امام (ره) یک موی سرشان به همه کاخ و کاخنشینان جهان برتری دارد، به عنوان یک تهدید تلقی میشوند؟ شکاف طبقاتی و نابرابری اجتماعی را اقتصاد دانان با عدد و رقم تبیین میکنند، اما روایت این ارقام در داستان غم انگیز دلهای خسته محرومان، دیگر یک رقم نیست که با گوشت و خون و استخوانشان تفسیر میشود.
بپذیریم که تقریبا هیچکدام از ما دیگر ایشان را نمایندگی نمیکنیم و آنان از ما که سالهاست بر مطالبات هویتی خود و طبقه متوسط به بالا تمرکز کردهایم، عبور کردهاند ما آنان را فراموش کردیم و ایشان نیز ما را وانهادند و با این روال از سرمایه احتماعی نزد ایشان برخوردار نیستیم. امروز، به جز قلیلی، نه اصول گرا و نه اصلاح طلب و نه دانشگاهی و نه حوزوی و نه حکومتی و نه غیر حکومتی میتواند ادعا کند که دغدغه اصلی اش محرومان بوده است.
که اگر چنین بود امروز شاهد قطور شدن لایههای تهیدست جامعه و سر برآوردن فساد و اشرافیگری مشمئز کننده در بسیاری از احزاب و مسئولان و برادران دیروز و امروز خود نبودیم. آری، وقتی تهیدستان و کرامتشان را نادیده گرفتیم و هر روز فشار را بر شانههای ایشان مضاعف نمودیم وکمترین درکی از این فشار نداشتیم، باید این روز را میدیدیم. آن روز که با خطبههای علی (ع) در نهج البلاغه بیگانه شدیم و همنشینی و سخن از تهیدستان و محرومان به معنای مخالفت با رشد اقتصادی و مدرنیسم دانسته شد، و ارزشهایی که انقلاب بر آنها استوار گشت، جای خود را به برتری جویی اقوام و ایل و تبار و قبیلههایمان داد، همان روز صحنه را باختیم. تنگه احد ما آن روزی بود که محرومان را رها کردیم و به دنبال سراب منافع رفتیم و به چپاول غنائم مشغول شدیم.
ما پیمان شکنی کردیم. همان هنگام که مسئولی که حتی یک شب در چهل سال گذشته گرسنه نخوابیده است و همواره خود و خانواده اش از همه چیز برخوردار بودهاند، در پشت درهای بسته با تصمیمات ناگهانی، سرنوشت زندگانی مردم را یک شبه دچار تنشهای بنیان کن کرد و ما سکوت کردیم، پیمان شکنی شد. آن روز که حتی زحمت توضیح تصمیمات درست و غلط خود را به مردم متحمل نشدند و ما پشتیبانی کردیم، پیمان شکنی شد. معلوم بود که محرومان در بی اعتنایی تنفر برانگیز ما، بی طاقت میشوند و خشمشان شعله میکشد.ما سفارش به کرامت و آگاهی شده ایم و حداقل کرامت آن است که مردم از حداقل هایشان برخوردار باشند و حداقل آکاهی آن است که مردم بدانند سیاستهای مسئولان آنان را به کجا میبرد. متاسفانه در عمل ثابت کردهایم که بسیاری از ما اعتقادی به مردمسالاری نداریم، شمایل احزاب ما نیز که با رهبران مادام العمر اداره میشود، دمکراسی و مردمسالاری را به یک شوخی شبیه ساخته و به سخره گرفته است، لذا بعید است که کسی از ما برای تصمیماتمان از مردم اجازه بگیریم و آنان را در تصمیماتی که درباره آنان گرفته میشود شریک بدانیم و آن را تفرعن هم نمیدانیم. اکر بر خلاف وعده ی انقلاب و قانون اساسی مردم را شریک نمیدانیم، اما حد اقل انتظار این بوده است که مردمی که فشار ها را تحمل میکنند، بدانند به کجا برده میشوند و نتیجه ی نهایی سیاستهای اتحاذ شده چیست؟ مردم حق دارند بدانند که دستاورد سیاستهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی داخلی و خارجی کدام بهشت برین است و چه زمانی به مقصود میرسد؟ بنا بر نقل مشهور، مولای ما امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به اصحاب خود فرمود همه شما فردا کشته میشوید، اگر میخواهید بروید و اگر میخواهید بمانید. این سیره امامان ماست، باید مردم از سرنوشتشان با خبر باشند.
آری بی خبر نگاه داشتن مردم از آنچه که در انتظارشان است و یا فریب مردم وعده های توخالی سیره بزرگان ما نبوده است. امروز متاسفانه مردم نمیدانند محصول و هدف بسیاری از تصمیم ها و سیاست های جاری چیست و جه کسی را باید مسئول بدانند؟ما مکررا مردم را بی خبر نگاه میداریم و با چشمان بسته به میدان برخورد با چالش ها و مشکلات میفرستیم. سیستم رسانهای کشور را نیز الکن و غیر متوازن ساخته و از رسانه های مستقل و آزاد ممانعت به عمل میآوریم و میخواهیم به اجبار همه به تلویزیون انحصاری سراسری گوش فرا دهند و این یعنی مایل نیسیتم مردم درباره آنچه بر آنان میگذرد از منابع مستقل داخلی بشنوند و بدانند و گفتوگو کنند. اینترنت را هم که وسیع ترین شبکه ارتباطی مردم است خاموش میکنیم و حتی آنان را از زمان وصل آن بی خبر میگذاریم. چرا صادقانه با مردم سخن نمیگوییم؟ غافل از آن که همین شیوه برخورد، تلنبار شدن خشم عمومی و عوارض بعدی سیلاب شدن را به دنبال دارد اما باز از آن بیخبریم و به پیمان شکنی خود ادامه میدهیم.
بدتر از همه اینها، با مسائل نرم، برخورد سخت میکنیم. غافل از آنکه جامعه بنای کلنگی نیست که با بولدوزر به جانش بیفتیم و نیازمند دقت در تصمیمگیری، ظرافت در اجرا، و لطافت در ارتباط است. قرار بود حافط جان و ناموس و مال مردم باشیم نه مالک آن. از صبح تا شام خطاب های باید باید باید مان از تریبونهای رسمی گوش فلک را پر کرده و ذرهای در برابر تصمیمات و اقدامات خود پاسخگو و شنوا نیستیم. هر کسی بخشی از این دیار را ملک خود داسنته و برای آن قانون مجزا وضع میکند. هیچکس منکروجود دشمن و دست خارجی و «وندالیزم» و تخریب عمدی نیست اما بخش اعظمی از وضعیت فعلی محصول فساد، ناکارآمدی و اشتباهات پیوسته و مکرری است که از طبقه قدرتمندان و حاکمان سر زده است و دشمن نیز بر همین اشتباهات خیمه زده و امید بسته است و گرنه مردم ما به ویژه همین تهیدستان رنجدیده و جورکشیده هرگز دلی به بیگانه نبسته اند و هرگز بر سر استقلال و امنیت خود معامله نمیکنند، و صرفا امید به تصحیح و اصلاح دارند و اساسا برای همین انقلاب کردند و هزاران شهید عزیز را تقدیم نمودهاند. افسوس که ما پیمانشکنان نه خود را تصحیح میکنیم و نه اجازه میدهیم کسی ما را تصحیح کند و با زینتی ساختن پیمان اصلی یعنی قانون اساسی و حق حاکمیت مردم همه راههای اصلاح را تنگتر و تنگتر کردهایم. انتقاد که موهبت الهی است باید صرفا متوجه دیگران باشد و اعتراض صرفا حق ما و حامیان ماست کما این که آزادی حق ما و حامیان ماست و انتخابات نیز هم و هر که در این حلقه نیست خارج از این ماجراست!باور کنیم که بسیاری از ما از خاستگاه اصلی خود فاصله گرفتهایم و دیگر تعلقی به این مردم نداریم وگویی دیگر نه با فرهنگ مردم و نه با دردهای مردم و نه با امیدهای مردم ارتباطی نداریم و و مردم نیز ما را از خود نمیدانند. بپذیریم که خدا را فراموش کردهایم و از بطنهای پیمان شکن و حلقومی که به لقمه حرام آلوده شده است، صدای حق محرومان و مظلومان شنیده نخواهد شد. کجاست انجمن اسلامی و جنبش دانشجویی عدالتخواه؟ کجاست روحانیت و روشنفکر مردمی؟ کجاست مسئول دردآشنا؟ در ماجرای بحران ارزی بیان شد که بیش از ارز نیازمند عقل و شرافتیم. امروز نیز عرض میشود بیش از هر چیز، نیازمند بازگشت به پیمان با مردم، نیازمند بازگشت به صداقت، حریت و نیازمند انسانیت و کرامتیم؛ و در یک کلام نیازمند توبه ایم. باشد که دلهای مردم بازگردد.
* مدیرعامل سابق ایسنا