بارها گفتیم و نوشتیم از زخمهای گوشه گوشهی خوزستان، از مشکلات زندگی در مرکز استان تا دورترین نقاط قابل سکونت آن، تا شاید قلم ما صدای مردم نجیب و صبوری باشد که سالهاست به سبب بیغمیو بیخیالی برخی از مدیران، سکوت پیشه کردهاند. ولیکن این تحریر و ترقیمها هم چارهساز نشد و همچنان به مرحمت بی مهری و جفاپیشگی مدیران استان که بعضا یا غیربومیاند یا اینکه تعصب و برنامهای در راستای احقاق حقوق ساکنان دیار کارون ندارند، رسیدیم به جایی که دیگر به دلیل تعدد و تلمبار شدن مشکلات، کمبودها و نواقص بر روی هم، فقط سکوت پیشه کرده و به تماشای حال آشفته خوزستان نشستهایم. خوزستانی که کمترین بهرهای از امکانات رفاهی و حمل و نقل شهری نبرده است. اهوازی که زمانی انتظار افتتاح اولین خط مترواش را میکشید و حالا کارگاههای همان مترو به آینه دق ساکنان این کلانشهر مبدل شده، آبادانی که دلهره ریزش ساختمانهای ناایمن خود را دارد و خرمشهری که بعد از حدود ۴۰سال نه خرم است و نه شمایل شهر را به خود گرفته است. همان سکوت بهتر است؛ دست روی زخمهای شادگان، خرمشهر، دشتآزادگان، رامشیر، ماهشهر، رامهرمز، حمیدیه، هویزه، اندیمشک، دزفول، مسجدسلیمان، شوش، شوشتر، بهبهان و...نگذارم بهتر است. چه میتوان گفت و نوشت درباره سرمایههایی که زیر آفتاب داغ و خاک و باد در گوشه گوشه این استان به حال خود رها شدهاند و در مقابل، جوانانی که در شرایط اقتصادی کنونی در جست و جوی کار چشمشان به راهاندازی پروژههای ناتمام مانده است.
خوزستانی که با عناوینی چون استان زرخیز، خاستگاه اولینها، سرزمین نخلستانها در کنار فرهنگ، تمدن و تاریخ غنیاش شناخته میشده از طرفی بخاطر موقعیت خاص استراتژیک، از لحاظ امنیتی برای کشور دارای اهمیت ویژهای بوده، حالا بینصیبترین خطهی ایران است و از اینهمه ثروت و برکت هیچ چیز عاید مردمش نشده است. قطعا مطالبه ساکنان نجیب و صبور دیار کارون ریزگرد و گرما و کیفیت پایین خدمات شهری و رفاهی نیست. این آفتی که سالهاست به جان خوزستان افتاده و مشقت و سختی بیشماری را متوجه مردم استان ساخته، آفت بیتدبیری است، بیتدبیری مسوولان و مدیران فراموشکاری که صدقه سر منابع و پتانسیلهای طبیعی و منحصربفرد همین استان، بالاترین حقوق و مزایا و امکانات را دریافت میکنند و در مقابل وظیفه و تکلیف خود را در قبال خوزستان و مردمانش بدرستی بجا نمیآورند.