کد خبر: ۱۳۴۷۳۴
با کمال‌گراها، افراد منفی‌گرا و بدبین چگونه رفتار کنیم؛

گاهی درک کردن تو دشوار است

مریم سعیدنیا

کمال‌گرایی یکی از مشکلاتی است که بیش‌تر افراد به نوعی با آن دست و پنجه نرم می‌کنند؛ اما از چگونگی آن اطلاعی ندارند و کمال‌گرایی به شکل بیمارگونه آن یعنی داشتن معیارها و خواسته‌های بسیار سطح بالا که غیر واقع‌گرایانه هستند و عملاً نمی‌توانند انجام شوند، بنابراین فرد کمال‌گرا در مواجهه با شرایط احساس گناه و شرم کرده و شروع به سرزنش خود می‌کند..
کمال‌گراها و افراد بدبین و منفی‌گرا خصوصات خاصی دارند که گاهی درک آنها را دشوار می‌سازد. شما بهتر است جنبه‌های مثبت این افراد را ببینید و خودتان را با آنها سازگار کنید. جنبه‌های مثبت کمال‌گراهای عبارتند از:
۱)آنها اغلب کارمندانی سخت کوش و وفادارند که مایل هستند ساعات زیادی کار کرده یا کارهای اضافی را نجام دهند. میزان بازدهی آنها بسیار بالا بوده و عموماً بسیار وقت شناس هستند؛ ۲)امور خانه آنها بسیار مرتب و منظم است و محیط خانگی آنها همیشه دوست داشتنی و دلچسب است(به شرطی که به شما اجازه ورود داده شود- این جنبه منفی وجود دارد که شاید شما خانه را به هم بریزید!)؛ ۳)محیط کاری آنها معمولاً تمیز، مرتب و مفید است. آنها به خوبی اسناد و مدارک را ذخیره کرده و داده‌های مربوطه را که دیگران ممکن است گم کنند یا از بین برده باشند نگهداری می‌کنند. عجیب این که برخی از حوزه‌های دیگر زندگی آنها ممکن است در پایین‌ترین سطح عمل کند. راهکارهایی برای برخورد با یک کمال‌گراها وجود دارد. این راهکارها عبارتند از:
۱)از حنبه‌های مثبت «تمرکز بر برتری» او قدردانی کنید، اما مدام این پیام را به او انتقال دهید در حالی که نشانه‌گیری برای برتری چیز خوبی است، اما کمال‌گرایی بر دیگران استرس وارد می‌کند؛ ۲)بدانید که رفتار آنها  تا حد زیادی ناشی از زیست متفاوت آنها از شماست. با آنها مهربان بوده و قضاوت نکنید؛ ۳)اظهارات همدلانه‌ای انجام دهید تا آنها بدانند که شما تمایل آنها به خوب انجام دادن کارها را درک می‌کنید و از افراد دیگر بخواهید از آنها قدردانی کنند، اما همزمان به آرامی آنها را با تکرار این پیام‌های عقلانی از کمال‌گرایی، دلسرد کنید: «در زندگی بایستی به فکر برتری بود و نه کمال‌گرایی،» یا «اگر دیگران از فرآیند کار نفرت داشته باشند، کامل و بی‌نقص بودن آن اهمیتی نخواهد داشت.»؛ ۴)از آنجایی که کمال‌گرایی فقط بخشی از وجود آنهاست، کل وجود شخص را پذیرفته و برای سایر حوزه‌های زندگی آنها ارزش قائل باشید؛ ۵)زمانی که پیشرفت‌های کوچکی حاصل می‌کنند آنها را تشویق کنید. مثلاً، زمانی که آنها درباره مسئله جزئی نه چندان کاملی عصبی و مضطرب نمی‌شوند؛ ۶)در محیط کار به آنها بفهمانید که قدر کار آنها را می‌دانید، اما خاطرنشان کنید که رفتار افراطی، عملاً ارزش آنها را برای شرکت کاهش می‌دهد، چون این نوع رفتار باعث دور شدن همکاران می‌شود؛ ۷)از خود بپرسید تا چه حدی کمال‌گرایی آنها را تشویق نموده‌اید. آیا شما از موفقیت بالای آنها یا «محصول کامل» آنها لذت می‌برید؟
راهکارهایی برای مقابله با کمال‌گرایی خود وجود دارد که شما می‌توانید انجام دهید تا کمال‌گرایی خود را کنترل کنید:
۱) از گفت‌وگوی درونی عقلانی شبیه به این بهره بگیرید: هدف باید برتری باشد، نه کمال‌گرایی. احتمالاً واضح است که وقتی من تلاش می‌کنم کامل باشم، شدیداً احساس ناامنی می‌کنم، به جای این که فقط انسانی باشم که سخت تلاش می‌کنم. انسان جایزالخطاست. لازم نیست حتماً کامل باشم. هیچ کس کامل نیست و اگر من از دیگران این انتظار را داشته باشم که کامل باشند، به آنها آسیب رسانده و آنها را از خود دور خواهم کرد. لازم نیست برای این که حالم خوب باشد، حتماً کامل باشم؛ ۲)به خود یادآوری کنید که این فقط بخشی از وجودتان است و اگر برایتان دشوار بود که علاقه به «انسان عالی بودن، دانشجوی عالی بودن، کارگر عالی بودن، همسر و پدر و مادر عالی بودن و...» را کنار بگذارید، به خودتان سخت نگیرید، اما پشتکار داشته باشید؛ ۳)کارهای بیشتری را به دیگران محول کنید. اطمینان داشته باشید که افراد کارها را خوب انجام می‌دهند و بر انتظارات کمال‌گرایانه خود غلبه کنید. انسان‌ها نمی‌توانند رشد کنند مگر این که آزادی اشتباه کردن داشته باشند و از آن درس بیاموزند؛ ۴)هدف گذاری تا کار را به بهترین نحو ممکن و در چارچوب زمانی و بودجه تعیین شده انجام دهید، اما هر طور شده پیش بروید. گاهی لازم است میانبر بزنید و این مشکلی ندارد.
افراد بدبین و منفی‌گرا نیز مشکلات خاص مربوط به خودشان را دارند که مسائل ویژه‌ای در زندگی خود و در روابط خود به وجود می‌آورند. ما همه با پذیرفتن این مسئله که ممکن است چه اشتباهی صورت بگیرد، یا اذعان به این که ممکن است چیزهایی منفی در شرایطی پیش آید، از خودمان محافظت می‌کنیم، اما بیشتر افراد این کار را به شیوه‌های بی‌اهمیتی انجام می‌دهند، مانند این که احتمال می‌دهند که شاید ارتقای مورد نظر را دریافت نکنند، به جای این که بپذیرند که ارتقا نخواهند گرفت. اگر شما فردی بیش از حد خوش بین بوده و همیشه انتظار دارید به خواسته خود دست یابید و این تصور را دارید که هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد، ممکن است بدجوری مأیوس شوید. بیشتر افراد بین خوش بینی(این باور که چیزی احتمال دارد)، «امید واقع‌بینانه» و آگاهی از احتمال پیامدهای منفی امور توازن برقرار می‌کنند.
افراد بدبین مشخصات خاصی دارند. افراد بدبین حتی برای وضعیت‌هایی که خوب پیش می‌روند نیز بدترین پیامدهای احتمالی را در نظر می‌گیرند. بدبینی‌شان آنها را از احساس اضطراب ناشی از این که چیز بدی اتفاق بیفتد محافظت می‌کند. بسیاری از افراد دارای شخصیت اضطرابی، از بدبینی برای برخورد با اضطراب استفاده کرده و شادی زیادی را از دست می‌دهند. در صورتی که اتفاقات ناخوشایند آن قدر «شگفت‌آور» نباشند، آنها زیاد مضطرب نخواهند شد چون آمادگی‌اش را دارند. بدین ترتیب، این توهم در آنها ایجاد می‌شود که خطر پیامدهای منفی تحت کنترل است. این یک شکل از تضمین عاطفی است که همه ما آن را انجام می‌دهیم، اما افراد مضطرب بیش از حد از این روش بهره می‌گیرند. بدبینی می‌تواند اشکال زیادی به خود بگیرد، اما در اصل به این معنی است که همیشه انتظار بدترین اتفاقات را داشته و مطابق با آن عمل کنیم. افراد بدبین معتقدند اگر قرار باشد مشکلی پیش آید، پیش خواهد آمد! اگر قرار باشد چیز بدی اتفاق بیفتد، اتفاق خواهد افتاد. آنها به ندرت انتظار نتایج خوب را دارند. بنابراین، اگر تفاوت میان «رؤیاهای» شیرین و واقعیت زیاد باشد، آنها خود را از لذت انتظار و افکار لذت بخش درباره جنبه‌های «خوشایند» محروم می‌کنند. اگر بدون آمادگی در برابر رویدادهای ناخوشایند غافلگیر شوند، آنها دوست ندارند با امیدواری، خیالپردازی یا خواستن با سرنوشت‌شان بازی کنند. آنها با پیش بینی‌های بدبینانه خود را برای یأس، غم و مصیبت آماده می‌کنند تا با ناامیدی‌های آتی غافلگیر نشوند. به جای عمل کردن به انتظارات، تلاش کمی نموده و اغلب از جهات دیگر نیز منفی هستند. سایر افراد دوست ندارند با افراد بدبین معاشرت داشته باشند چون آنها می‌توانند مسری باشند. به مثال‌هایی از افراد بدبین در زندگی آنها توجه کنید:
زمانی که پروانه ۲۱ ساله نامزد کرد، مادرش مینا نگران شد. مینا همیشه بدترین چیز را تصور می‌کرد. دخترش سن زیادی نداشت. او معتقد بود دخترش باید قبل از سر و سامان گرفتن، مسافرت کرده یا روابط بیشتری را تجربه می‌کرد. ازدواج مینا با طلاق پایان یافته بود و احتمالاً برای پروانه هم همین گونه می‌شد. اگر پروانه مجبور می‌شد بچه‌هایش را به تنهایی بزرگ کند چه؟ آیا پول کافی خواهد داشت؟ نامزد او از یک دین دیگر بود و مادرش می‌دانست که این ازدواج به ثمر نخواهد نشست، چون احتمالاً پروانه نمی‌توانست با فرهنگ دیگری خودش را تطبیق دهد. زمانی که مینا با دوستان و اقوامش راجع به این ازدواج صحبت می‌کرد، همیشه می‌افزود: «اما من دوست ندارم اتفاق بیفتد.» رضوان وسوسه شده است تا نقاشی‌اش را در یک رقابت هنری شرکت دهد. او مطمئن است که برنده نمی‌شود و مکرر می‌گوید: «تابلوهای دیگران بهتر است. تابلوهای زیادی وجود خواهد داشت. شاید من نباید شرکت کنم. من این کار را فقط برای سرگرمی انجام می‌دهم. انتظار ندارم برنده شوم.» مهشید، یکی دیگر از شرکت‌کنندگان، می‌داند که شانس کمی برای برنده شدن دارد اما به دیگران می‌گوید: «از کجا معلوم؟ چیزهای عجیب‌تری اتفاق افتاده است. من برایش خیلی زحمت کشیده‌ام و احتمال دارد قبول شوم.»مهران طی شش سال اخیر، برای چندین جایگاه شغلی در شرکت تقاضا داده است. زمانی که تقاضای خود را ارسال می‌کند، تلاش زیادی می‌کند تا به همه توضیح دهد که او می‌داند که جایگاه شغلی مورد نظر به او تعلق نخواهد گرفت و دلیل آن را هم می‌داند. او معمولاً بر چیزهایی تمرکز می‌کند که او را مقصر نشان ندهند. برای مثال: «آنها معمولاً این جایگاه شغلی را به زن‌ها می‌دهند.» او خودش و بقیه را برای «عدم موفقیت» آماده می‌کند. سرانجام این مسئله به یک پیشگویی کامبخش تبدیل می‌شود، چون بدبینی و منفی نگری او نگرش‌های دیگران نسبت به او تحت‌الشعاع قرار می‌دهند. بسیاری از افرادی که او درباره انتظارات منفی نگرانه خود با آنها صحبت کرده بود، در گروه مصاحبه‌کننده بعدی او حضور داشتند. در یک مورد، یکی از شنوندگان معرفی نامه بعدی او را نوشته و اظهاراتش درباره مهران، تحت تأثیر آگاهی او از انتظارات پایین مهران از خودش و ناتوانی او در عدم توان رقابت با سایر رقبا قرار داشت.
ریحانه چندین سال است که در یک شرکت کار می‌کند. مدیرش او را صدا زده بود تا این خبر خوش را به او بدهد که حقوقش افزایش یافته است. حالا او نگران است، چرا که ازجایگاه شغلی‌اش چندان راضی نیست و اگر در آینده برای شرکت دیگری تقاضا بدهد برایش مشکل‌تر خواهد بود چون حالا حقوق بالاتری دریافت می‌کند. او از این مسئله واهمه دارد که آنها نخواهند شغلی به او بدهند که حقوقش به اندازه الان او باشد.افراد بدبین به شیوه خاصی فکر می‌کنند. فرضیه مقدماتی آنها این است: «جهان جای بسیار خطرناکی است. من همیشه به مشکل برخورده و همیشه ناامید شده، صدمه دیده و ناکام خواهم شد، بنابراین من اگر انتظار این اتفاقات را داشته باشم، از خود محافظت خواهم کرد و این وقایع مرا شگفت‌زده نخواهند کرد. اگر انتظارات بالایی نداشته باشم، ناامید نمی‌شوم و هر چیزی فراتر از آن یک پاداش خواهد بود.» باید بتوانیم جنبه مثبت بدبین بودن را درک کنیم. جنبه مثبت آن این است که افراد بدبین می‌توانند نسبت به مشکلات احتمالی به دیگران هشدار دهند. گاهی، زمانی که احساس ناامیدی می‌کنند، انعطاف‌پذیر می‌شوند چون انتظار کمی دارند.
راهکارهایی برای برخورد با افراد بدبین وجود دارد:
۱)با افراد بدبین مهربان باشید و پیش داوری نکنید. اظهارات همدلانه‌ای مانند این انجام دهید: «می دانم از این که ممکن است شغل را به دست نیاوری نگرانی، اما احتمال قوی‌ای وجود دارد که کار را بگیری. اگر موفق نشوی، دنیا به آخر نخواهد رسید.» یا «می دانم که چه احساسی داری. بی‌تکلیفی اعصاب خردکن است، این طور نیست؟»؛ ۲)جسور باشید. به آنها بگویید چقدر برایتان دشوار است که مدام بدبینی آنها را بشنوید و چگونه این مسئله باعث می‌شود آنها را انسان‌هایی منفی بدانید؛ ۳)از بحث‌های عقلانی و مشوق‌های مثبت بهره بگیرید. برای مثال، «هیچ کس تا به حال با نگاه کردن به نیمه پر لیوان نابینا نشده است.» یا «بله، اما چیزهای خوبی که ممکن است اتفاق بیفتند کدام هستند؟»راهکارهایی برای برخورد و درمان بدبینی وجود دارد. این راهکارها عبارتند از:
۱) بفهمید که چه وقت و به چه دلیل بدبین هستید و بی‌منطق بودن و تلخی و غیرواقع بینانه بودن بدبینی خود را بپذیرید؛ ۲)با گفت‌وگوی درونی عقلانی‌تر افکار بدبینانه خود را به چالش بکشید: من خود را از بسیاری از شادی‌ها محروم کرده‌ام. وقتی دیدگاه ناامیدکننده‌ای دارم دیگران دوست ندارند با من معاشرت کنند. من یک پیشگوی کامبخش خواهم شد. این طرز تفکر مرا از اضطراب محافظت نمی‌کند. چه پیامدهای خوبی ممکن است اتفاق بیفتند؟ می‌توان از فکرکردن درباره امکان آن لذت برد، حتی اگر احتمالش اندک باشد، من انتظار زیادی نخواهم داشت اما با این وجود می‌توانم انتظار داشته باشم؛ ۳)از کارت تشویقی استفاده کند و به خود برای خوش‌بینی واقع‌بینانه پاداش دهید؛ ۴) فاجعه‌آمیز نکنید. فاجعه‌آمیز کردن زمانی است که شما بدترین چیزی را که می‌تواند اتفاق بیفتد شناسایی کرده و بپذیرید که اتفاق خواهد افتاد. با این نوع طرز تفکر مقابله کنید.با درک و شناخت ویژگی‌های شخصیتی خود و دیگران روابط و زندگی بهتری خواهیم داشت.  

ارسال دیدگاه شما

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر سیستم منتشر خواهند شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهند شد
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی باشد منتشر نخواهند شد
1403/3/19 -  شماره 5604
جستجو
جستجو
بالای صفحه
کد خبر: ۱۳۴۷۳۴
با کمال‌گراها، افراد منفی‌گرا و بدبین چگونه رفتار کنیم؛

گاهی درک کردن تو دشوار است

مریم سعیدنیا

کمال‌گرایی یکی از مشکلاتی است که بیش‌تر افراد به نوعی با آن دست و پنجه نرم می‌کنند؛ اما از چگونگی آن اطلاعی ندارند و کمال‌گرایی به شکل بیمارگونه آن یعنی داشتن معیارها و خواسته‌های بسیار سطح بالا که غیر واقع‌گرایانه هستند و عملاً نمی‌توانند انجام شوند، بنابراین فرد کمال‌گرا در مواجهه با شرایط احساس گناه و شرم کرده و شروع به سرزنش خود می‌کند..
کمال‌گراها و افراد بدبین و منفی‌گرا خصوصات خاصی دارند که گاهی درک آنها را دشوار می‌سازد. شما بهتر است جنبه‌های مثبت این افراد را ببینید و خودتان را با آنها سازگار کنید. جنبه‌های مثبت کمال‌گراهای عبارتند از:
۱)آنها اغلب کارمندانی سخت کوش و وفادارند که مایل هستند ساعات زیادی کار کرده یا کارهای اضافی را نجام دهند. میزان بازدهی آنها بسیار بالا بوده و عموماً بسیار وقت شناس هستند؛ ۲)امور خانه آنها بسیار مرتب و منظم است و محیط خانگی آنها همیشه دوست داشتنی و دلچسب است(به شرطی که به شما اجازه ورود داده شود- این جنبه منفی وجود دارد که شاید شما خانه را به هم بریزید!)؛ ۳)محیط کاری آنها معمولاً تمیز، مرتب و مفید است. آنها به خوبی اسناد و مدارک را ذخیره کرده و داده‌های مربوطه را که دیگران ممکن است گم کنند یا از بین برده باشند نگهداری می‌کنند. عجیب این که برخی از حوزه‌های دیگر زندگی آنها ممکن است در پایین‌ترین سطح عمل کند. راهکارهایی برای برخورد با یک کمال‌گراها وجود دارد. این راهکارها عبارتند از:
۱)از حنبه‌های مثبت «تمرکز بر برتری» او قدردانی کنید، اما مدام این پیام را به او انتقال دهید در حالی که نشانه‌گیری برای برتری چیز خوبی است، اما کمال‌گرایی بر دیگران استرس وارد می‌کند؛ ۲)بدانید که رفتار آنها  تا حد زیادی ناشی از زیست متفاوت آنها از شماست. با آنها مهربان بوده و قضاوت نکنید؛ ۳)اظهارات همدلانه‌ای انجام دهید تا آنها بدانند که شما تمایل آنها به خوب انجام دادن کارها را درک می‌کنید و از افراد دیگر بخواهید از آنها قدردانی کنند، اما همزمان به آرامی آنها را با تکرار این پیام‌های عقلانی از کمال‌گرایی، دلسرد کنید: «در زندگی بایستی به فکر برتری بود و نه کمال‌گرایی،» یا «اگر دیگران از فرآیند کار نفرت داشته باشند، کامل و بی‌نقص بودن آن اهمیتی نخواهد داشت.»؛ ۴)از آنجایی که کمال‌گرایی فقط بخشی از وجود آنهاست، کل وجود شخص را پذیرفته و برای سایر حوزه‌های زندگی آنها ارزش قائل باشید؛ ۵)زمانی که پیشرفت‌های کوچکی حاصل می‌کنند آنها را تشویق کنید. مثلاً، زمانی که آنها درباره مسئله جزئی نه چندان کاملی عصبی و مضطرب نمی‌شوند؛ ۶)در محیط کار به آنها بفهمانید که قدر کار آنها را می‌دانید، اما خاطرنشان کنید که رفتار افراطی، عملاً ارزش آنها را برای شرکت کاهش می‌دهد، چون این نوع رفتار باعث دور شدن همکاران می‌شود؛ ۷)از خود بپرسید تا چه حدی کمال‌گرایی آنها را تشویق نموده‌اید. آیا شما از موفقیت بالای آنها یا «محصول کامل» آنها لذت می‌برید؟
راهکارهایی برای مقابله با کمال‌گرایی خود وجود دارد که شما می‌توانید انجام دهید تا کمال‌گرایی خود را کنترل کنید:
۱) از گفت‌وگوی درونی عقلانی شبیه به این بهره بگیرید: هدف باید برتری باشد، نه کمال‌گرایی. احتمالاً واضح است که وقتی من تلاش می‌کنم کامل باشم، شدیداً احساس ناامنی می‌کنم، به جای این که فقط انسانی باشم که سخت تلاش می‌کنم. انسان جایزالخطاست. لازم نیست حتماً کامل باشم. هیچ کس کامل نیست و اگر من از دیگران این انتظار را داشته باشم که کامل باشند، به آنها آسیب رسانده و آنها را از خود دور خواهم کرد. لازم نیست برای این که حالم خوب باشد، حتماً کامل باشم؛ ۲)به خود یادآوری کنید که این فقط بخشی از وجودتان است و اگر برایتان دشوار بود که علاقه به «انسان عالی بودن، دانشجوی عالی بودن، کارگر عالی بودن، همسر و پدر و مادر عالی بودن و...» را کنار بگذارید، به خودتان سخت نگیرید، اما پشتکار داشته باشید؛ ۳)کارهای بیشتری را به دیگران محول کنید. اطمینان داشته باشید که افراد کارها را خوب انجام می‌دهند و بر انتظارات کمال‌گرایانه خود غلبه کنید. انسان‌ها نمی‌توانند رشد کنند مگر این که آزادی اشتباه کردن داشته باشند و از آن درس بیاموزند؛ ۴)هدف گذاری تا کار را به بهترین نحو ممکن و در چارچوب زمانی و بودجه تعیین شده انجام دهید، اما هر طور شده پیش بروید. گاهی لازم است میانبر بزنید و این مشکلی ندارد.
افراد بدبین و منفی‌گرا نیز مشکلات خاص مربوط به خودشان را دارند که مسائل ویژه‌ای در زندگی خود و در روابط خود به وجود می‌آورند. ما همه با پذیرفتن این مسئله که ممکن است چه اشتباهی صورت بگیرد، یا اذعان به این که ممکن است چیزهایی منفی در شرایطی پیش آید، از خودمان محافظت می‌کنیم، اما بیشتر افراد این کار را به شیوه‌های بی‌اهمیتی انجام می‌دهند، مانند این که احتمال می‌دهند که شاید ارتقای مورد نظر را دریافت نکنند، به جای این که بپذیرند که ارتقا نخواهند گرفت. اگر شما فردی بیش از حد خوش بین بوده و همیشه انتظار دارید به خواسته خود دست یابید و این تصور را دارید که هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد، ممکن است بدجوری مأیوس شوید. بیشتر افراد بین خوش بینی(این باور که چیزی احتمال دارد)، «امید واقع‌بینانه» و آگاهی از احتمال پیامدهای منفی امور توازن برقرار می‌کنند.
افراد بدبین مشخصات خاصی دارند. افراد بدبین حتی برای وضعیت‌هایی که خوب پیش می‌روند نیز بدترین پیامدهای احتمالی را در نظر می‌گیرند. بدبینی‌شان آنها را از احساس اضطراب ناشی از این که چیز بدی اتفاق بیفتد محافظت می‌کند. بسیاری از افراد دارای شخصیت اضطرابی، از بدبینی برای برخورد با اضطراب استفاده کرده و شادی زیادی را از دست می‌دهند. در صورتی که اتفاقات ناخوشایند آن قدر «شگفت‌آور» نباشند، آنها زیاد مضطرب نخواهند شد چون آمادگی‌اش را دارند. بدین ترتیب، این توهم در آنها ایجاد می‌شود که خطر پیامدهای منفی تحت کنترل است. این یک شکل از تضمین عاطفی است که همه ما آن را انجام می‌دهیم، اما افراد مضطرب بیش از حد از این روش بهره می‌گیرند. بدبینی می‌تواند اشکال زیادی به خود بگیرد، اما در اصل به این معنی است که همیشه انتظار بدترین اتفاقات را داشته و مطابق با آن عمل کنیم. افراد بدبین معتقدند اگر قرار باشد مشکلی پیش آید، پیش خواهد آمد! اگر قرار باشد چیز بدی اتفاق بیفتد، اتفاق خواهد افتاد. آنها به ندرت انتظار نتایج خوب را دارند. بنابراین، اگر تفاوت میان «رؤیاهای» شیرین و واقعیت زیاد باشد، آنها خود را از لذت انتظار و افکار لذت بخش درباره جنبه‌های «خوشایند» محروم می‌کنند. اگر بدون آمادگی در برابر رویدادهای ناخوشایند غافلگیر شوند، آنها دوست ندارند با امیدواری، خیالپردازی یا خواستن با سرنوشت‌شان بازی کنند. آنها با پیش بینی‌های بدبینانه خود را برای یأس، غم و مصیبت آماده می‌کنند تا با ناامیدی‌های آتی غافلگیر نشوند. به جای عمل کردن به انتظارات، تلاش کمی نموده و اغلب از جهات دیگر نیز منفی هستند. سایر افراد دوست ندارند با افراد بدبین معاشرت داشته باشند چون آنها می‌توانند مسری باشند. به مثال‌هایی از افراد بدبین در زندگی آنها توجه کنید:
زمانی که پروانه ۲۱ ساله نامزد کرد، مادرش مینا نگران شد. مینا همیشه بدترین چیز را تصور می‌کرد. دخترش سن زیادی نداشت. او معتقد بود دخترش باید قبل از سر و سامان گرفتن، مسافرت کرده یا روابط بیشتری را تجربه می‌کرد. ازدواج مینا با طلاق پایان یافته بود و احتمالاً برای پروانه هم همین گونه می‌شد. اگر پروانه مجبور می‌شد بچه‌هایش را به تنهایی بزرگ کند چه؟ آیا پول کافی خواهد داشت؟ نامزد او از یک دین دیگر بود و مادرش می‌دانست که این ازدواج به ثمر نخواهد نشست، چون احتمالاً پروانه نمی‌توانست با فرهنگ دیگری خودش را تطبیق دهد. زمانی که مینا با دوستان و اقوامش راجع به این ازدواج صحبت می‌کرد، همیشه می‌افزود: «اما من دوست ندارم اتفاق بیفتد.» رضوان وسوسه شده است تا نقاشی‌اش را در یک رقابت هنری شرکت دهد. او مطمئن است که برنده نمی‌شود و مکرر می‌گوید: «تابلوهای دیگران بهتر است. تابلوهای زیادی وجود خواهد داشت. شاید من نباید شرکت کنم. من این کار را فقط برای سرگرمی انجام می‌دهم. انتظار ندارم برنده شوم.» مهشید، یکی دیگر از شرکت‌کنندگان، می‌داند که شانس کمی برای برنده شدن دارد اما به دیگران می‌گوید: «از کجا معلوم؟ چیزهای عجیب‌تری اتفاق افتاده است. من برایش خیلی زحمت کشیده‌ام و احتمال دارد قبول شوم.»مهران طی شش سال اخیر، برای چندین جایگاه شغلی در شرکت تقاضا داده است. زمانی که تقاضای خود را ارسال می‌کند، تلاش زیادی می‌کند تا به همه توضیح دهد که او می‌داند که جایگاه شغلی مورد نظر به او تعلق نخواهد گرفت و دلیل آن را هم می‌داند. او معمولاً بر چیزهایی تمرکز می‌کند که او را مقصر نشان ندهند. برای مثال: «آنها معمولاً این جایگاه شغلی را به زن‌ها می‌دهند.» او خودش و بقیه را برای «عدم موفقیت» آماده می‌کند. سرانجام این مسئله به یک پیشگویی کامبخش تبدیل می‌شود، چون بدبینی و منفی نگری او نگرش‌های دیگران نسبت به او تحت‌الشعاع قرار می‌دهند. بسیاری از افرادی که او درباره انتظارات منفی نگرانه خود با آنها صحبت کرده بود، در گروه مصاحبه‌کننده بعدی او حضور داشتند. در یک مورد، یکی از شنوندگان معرفی نامه بعدی او را نوشته و اظهاراتش درباره مهران، تحت تأثیر آگاهی او از انتظارات پایین مهران از خودش و ناتوانی او در عدم توان رقابت با سایر رقبا قرار داشت.
ریحانه چندین سال است که در یک شرکت کار می‌کند. مدیرش او را صدا زده بود تا این خبر خوش را به او بدهد که حقوقش افزایش یافته است. حالا او نگران است، چرا که ازجایگاه شغلی‌اش چندان راضی نیست و اگر در آینده برای شرکت دیگری تقاضا بدهد برایش مشکل‌تر خواهد بود چون حالا حقوق بالاتری دریافت می‌کند. او از این مسئله واهمه دارد که آنها نخواهند شغلی به او بدهند که حقوقش به اندازه الان او باشد.افراد بدبین به شیوه خاصی فکر می‌کنند. فرضیه مقدماتی آنها این است: «جهان جای بسیار خطرناکی است. من همیشه به مشکل برخورده و همیشه ناامید شده، صدمه دیده و ناکام خواهم شد، بنابراین من اگر انتظار این اتفاقات را داشته باشم، از خود محافظت خواهم کرد و این وقایع مرا شگفت‌زده نخواهند کرد. اگر انتظارات بالایی نداشته باشم، ناامید نمی‌شوم و هر چیزی فراتر از آن یک پاداش خواهد بود.» باید بتوانیم جنبه مثبت بدبین بودن را درک کنیم. جنبه مثبت آن این است که افراد بدبین می‌توانند نسبت به مشکلات احتمالی به دیگران هشدار دهند. گاهی، زمانی که احساس ناامیدی می‌کنند، انعطاف‌پذیر می‌شوند چون انتظار کمی دارند.
راهکارهایی برای برخورد با افراد بدبین وجود دارد:
۱)با افراد بدبین مهربان باشید و پیش داوری نکنید. اظهارات همدلانه‌ای مانند این انجام دهید: «می دانم از این که ممکن است شغل را به دست نیاوری نگرانی، اما احتمال قوی‌ای وجود دارد که کار را بگیری. اگر موفق نشوی، دنیا به آخر نخواهد رسید.» یا «می دانم که چه احساسی داری. بی‌تکلیفی اعصاب خردکن است، این طور نیست؟»؛ ۲)جسور باشید. به آنها بگویید چقدر برایتان دشوار است که مدام بدبینی آنها را بشنوید و چگونه این مسئله باعث می‌شود آنها را انسان‌هایی منفی بدانید؛ ۳)از بحث‌های عقلانی و مشوق‌های مثبت بهره بگیرید. برای مثال، «هیچ کس تا به حال با نگاه کردن به نیمه پر لیوان نابینا نشده است.» یا «بله، اما چیزهای خوبی که ممکن است اتفاق بیفتند کدام هستند؟»راهکارهایی برای برخورد و درمان بدبینی وجود دارد. این راهکارها عبارتند از:
۱) بفهمید که چه وقت و به چه دلیل بدبین هستید و بی‌منطق بودن و تلخی و غیرواقع بینانه بودن بدبینی خود را بپذیرید؛ ۲)با گفت‌وگوی درونی عقلانی‌تر افکار بدبینانه خود را به چالش بکشید: من خود را از بسیاری از شادی‌ها محروم کرده‌ام. وقتی دیدگاه ناامیدکننده‌ای دارم دیگران دوست ندارند با من معاشرت کنند. من یک پیشگوی کامبخش خواهم شد. این طرز تفکر مرا از اضطراب محافظت نمی‌کند. چه پیامدهای خوبی ممکن است اتفاق بیفتند؟ می‌توان از فکرکردن درباره امکان آن لذت برد، حتی اگر احتمالش اندک باشد، من انتظار زیادی نخواهم داشت اما با این وجود می‌توانم انتظار داشته باشم؛ ۳)از کارت تشویقی استفاده کند و به خود برای خوش‌بینی واقع‌بینانه پاداش دهید؛ ۴) فاجعه‌آمیز نکنید. فاجعه‌آمیز کردن زمانی است که شما بدترین چیزی را که می‌تواند اتفاق بیفتد شناسایی کرده و بپذیرید که اتفاق خواهد افتاد. با این نوع طرز تفکر مقابله کنید.با درک و شناخت ویژگی‌های شخصیتی خود و دیگران روابط و زندگی بهتری خواهیم داشت.  

ارسال دیدگاه شما

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر سیستم منتشر خواهند شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهند شد
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی باشد منتشر نخواهند شد