متوليان امر در مقابل اين خبر چه واكنشي نشان خواهند داد و اصولا چه حرفي براي گفتن دارند جز «توجيهگري» و پاك كردن صورت مسئله؟! «مسئله» اين است: فقر و فلاكت اقتصادي در جامعه ايران، مردم را به چنان حد استيصال و درماندگي رسانده كه ناچارند براي گذران روزانه و دفعالوقتي زندگي به هر چيزي روي آورند. وقتي، فروش نوزاد به صورت علني صورت ميگيرد، وقتي كه جايگاه ايران در نمودارهاي جهاني تورم و فلاكت در بين چند كشور اول قرار دارد، هنگامي كه موجي از نوميدي در بين ميليونها جوان تحصيلكرده ايراني به خاطر بيكاري، ناتواني در تشكيل زندگي مشترك و.. حاكم و تنها شغل موجود مردم و جوانان تحصیلکرده، «رانندگي و مسافركشي» شده، تبعا براي يك ثبتنام خودرويي آن هم با انبوهي از شروط سخت و... بايد ۵ ميليون نفر ثبتنام كنند! اين آمار تكاندهنده است. يك نمايه تلخ از بحراني عظيم در لايههاي جامعه ايران. هر كس، هر مسئول و نامسئولي غير از اين بگويد و قصد توجيه اين ثبتنام ۵ ميليوني را داشته باشد مصداق همان فرد يا افرادي هستند كه خود را به خواب زده و به هيچ وجه منالوجوهي نيز نميتوان آنان را بيدار كرد! آنان به عشق ميز، منصب، قدرت، وزارت و وكالتشان حاضرند هر بحران و فاجعه موجود در جامعه را حاشا كرده و با لطايفالحيل بگويند و بنويسند كه وضع كشور و مردم خيلي خوب است و اوضاع تحت كنترل!! اما خبر اين ثبتنام ۵ ميليون كار خود را كرد و مسئولان و نامسئولان حراف و توجيهگر هرچقدر هم درصدد باشند كه چگونه اين مصداق عيني بحران را به ابروباد و مه و فلك و... ربط بدهند تا ثابت كنند اصلا مشكلي نيست، ما بهترين مديران و وزيران و... جهانيم، اما همه خواهند گفت: قلب واقعیت تا کجا؟!
در واقع جامعه ايران با پديده عجيب وقاحتپيشگي بسياري از مسئولان و صاحبمنصبان مواجه است. اما واقعیت کتمان ناپذیر این است که ثبتنام ۵ ميليون یعنی: بحرانی عظیم در پوسته جامعه ما !