محمدجواد ظریف در جلسه علنی مجلس به سئوال محمد جواد ابطحی پاسخ داد مبنی بر این که علت اظهارات وزیر خارجه در باب پولشویی به میزان ۳۰ هزار میلیارد تومان در ایران و انفعال در برابر وقت کشی سه کشور فرانسه، آلمان و انگلیس چیست؟ ظریف تاکید کرد: بیشترین تلاش برای مقابله با حرکت غربیها جهت مقابله با پولشویی را جمهوری اسلامی و وزارت خارجه انجام داده است بعد از آخرین اقدام گروه ویژه مالی (FATF) علیه ایران بنده تندترین دفاع را از موضع جمهوری اسلامی کردم. وظیفه من دفاع و حمایت از جمهوری اسلامی است و شاید مقداری عقل داشته باشم که صبحتی نکنم که در خارج از کشور به خاطر آن صحبت بخواهم دفاع کنم.وزیر خارجه ادامه داد: اتهامی که به جمهوری اسلامی میبندند آن است که نمیخواهند به این کنوانسیونها بپیوندند چون نمیخواهد با پولشویی و تروریسم مقابله کنند. دامن نظام جمهوری اسلامی مبرا، پاک، و منزه از این حرفها است. وی افزود: شش قطعنامه شورای امنیت کاردستی برخی دوستان بود. همان کاغذپارهها که فقط با توافق پنج عضو دائم شورای امنیت قابل لغو بود و در غیر اینصورت لغو نمیشد. لذا ما نمیخواستیم با آمریکا مذاکره کنیم. من بعد از سالها زندگی در غرب عاشق و شیفته مذاکره با غربیها نیستم.
عماد افروغ: مردم نه حسی از عدالت و نه حسی از آزادی دارند
مردم روز به روز ناراضیتر میشوند
گروه سياسي: کشور شرایط سختی را تجربه میکند و در این میان گروهی، که عمدتاً دغدغه اصلیشان به هدفهای سیاسی و جناحی منتهی میشود، نوعی دوقطبیسازی را پی گرفتهاند تا از این طریق شانس خود را برای آنچه توفیق میدانند، افزایش دهند.
یك جامعهشناس كه نماینده مجلس هفتم هم بود در گفتوگو با اعتمادآنلاین، با تحلیل علل تلاش برای رسیدن به دوقطبی، تبعات این فضا را مورد بررسی قرار داد و گفت: اساساً در منازعات سیاسی دیگرسازی یا در واقع قطبیسازی امری معمول است که در آمریکا، انگلستان و خیلی از کشورها اتفاق میافتد. در این کشورها دیگرسازی یا قطبیسازی را در جوامع القا میکنند. برخی از جوامع به این قطبیت نزدیک هستند و برخی از جوامع نزدیک نیستند. در واقع در جوامعی که طبقه اجتماعی شکل گرفته مثل نظامهای سرمایهداری، حالا چه در آمریکا چه در اروپا، این قطبیشدگی طبیعیتر است. برای اینکه هم نظام بازار از قطبیشدگی حکایت دارد و هم فضای سیاسی از قطبیگری استقبال میکند. حتی در این کشورها جامعه مدنی افقی نیست که عمودی است و میتوان در آن شاهد دوقطبی بود.
عماد افروغ افزود:در جامعه ایران طبقه اجتماعی شکل نگرفته و در واقع جامعه ایرانی، جامعهای طیفی است. در ایران به این قطبی شدنها صرفاً به مثابه یک امر کاذب نگاه میشود و کاری است که گروههای سیاسی فعال متقابل فقط برای منافع خودشان انجام میدهند. آن هم در حالی که عقبه قطبیشدگی در ایران وجود ندارد؛ یعنی تنها وجه مشترکشان با کشورهای سرمایهداری فقط غیریتسازی است. کشورهای سرمایهداری که غیریتسازی میکنند، عقبه اقتصادی و مدنی متناسب را دارند. اما جامعه مدنی ما جامعهای قطبی نیست، بلکه جامعهای طیفی است.
به همین دلیل در هر انتخاباتی که کاندیداها متکثر میشوند، مشارکت حداکثری و هر گاه فضای انتخاباتی به حالت دوقطبی درمیآید، رأیهایی حداقلی به صندوقها ریخته میشود. برای این بحث به عنوان مصداق میتوان بسیاری از انتخابات این چند سال اخیر را مثال زد. این نشانگر آن است که غیریتسازی هیچ تناسبی با جامعه و واقعیتهای اجتماعی ما ندارد و فقط در راستای منافع گروههای سیاسی اعمال میشود. چون شانس توفیق پنجاه-پنجاه میشود. حتی کسانی که میآیند و قطبیسازی را تقبیح میکنند، هر ۲ گروه رقیب پشت هم درمیآیند و چون در پنجاه-پنجاه منافعشان بیشتر تامین میشود، از همدیگر حمایت میکنند. به هر حال در پنجاه-پنجاه از چهار تا ۲۵ تا یا ۲ تا ۳۰ تا و یک تا ۴۰ تا شانس موفقیت بیشتر است. وی در ادامه خاطر نشان كرد:نکته دوم هم اینکه در آخرین پیمایشی که صورت گرفت تنها در واقع ۲۶ درصد مردم به اصولگرایی و اصلاحطلبی گرایش دارند؛ یعنی اکثریت جامعه ما به گروههای سیاسی با هر عَلَم و کُتل و نشانهای که دارند گرایش ندارند. در واقع اگر تحلیل صحیحی از رفتارهای اصولگرایان و اصلاحطلبان داشته باشیم، میبینیم که هر ۲ یکی هستند؛ یکی شعار آزادی و دیگری شعار عدالت میدهد. در حالی که مردم نه حسی از عدالت و نه حسی از آزادی دارند و احساس میکنند نابرابری کماکان برقرار است. کماکان شکاف درآمدی موجود است. پس متوجه میشوند هدف اهالی سیاست فقط رسیدن به قدرت سیاسی است. همچنین میدانیم قدرت سیاسی در ایران منشاء ثروت بیشتر، اختیار بیشتر و حتی قدرت و سرمایه فرهنگی بیشتر است.
پس طبیعی است مردم به این نتیجه برسند که هیچکدام کمترین تحرکی برای ایجاد تحول اساسی در ساختار سیاسی انجام ندادهاند تا فرصتی برای نیروهای تازه و جریانهای تازهنفس مهیا شود.
افزوغ افزود: محصول چنین وضعیتی همانی است که سالهای سال تکرار میشود و روزبهروز شاهد شکاف بیشتر بین قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی هستیم. اگر کماکان این قطبیشدگی تداوم داشته باشد، سیر اشتباه به مسیرش ادامه خواهد داد؛ یعنی قرار نیست یک تحول ساختاری برای نزدیکتر شدن مردم به نیازهای واقعیشان ایجاد شود.نیاز به آزادی، نیاز به عدالت، نیاز به اخلاق و معنویت و... که به دلیل اینکه قدرت سیاسی معرف قدرت اجتماعی نیست، مردم روزبهروز ناراضیتر میشوند.به میزانی که آنها فهم صحیحی از واقعیت اجتماعی ایران نداشته باشند و به میزانی که در این قطبیشدگی منفعتی دارند سهیم هستند و از این فضا استقبال میکنند؛ یعنی باید ارکانی از ارکان حاکمیت و عناصری از حاکمیت از دوقطبیشدگی خارج شوند و نگاهی فراجناحی داشته باشند که این به واقعیت اجتماعی و فعالیتهای اقتصادی ما نزدیکتر است. و اِلا همین چرخه بسته کماکان ادامه پیدا خواهد کرد. پس لازم است تغییری اساسی در نظام گزینش صورت گیرد، تغییری در زمینههای تصمیمگیری و حتی اقتصاد نفتی.