از این رو، اخفش به ناچار بزی را ابتیاع و سپستربیت میکند تا مانند یک هم درس و هم کلاسی، مسائل علمی رابرای بز بیان نموده و متقابلاً از حیوان زبان بسته هم تصدیق بخواهد! ... بز بیچاره طوریتربیت شده بود که در مقابل گفتار «اخفش» سرش را تکان میداد و در واقع ایشان را تأیید مینمود. از آن زمان به بعد، عبارت «بز اخفش»، تبدیل به ضرب المثل شده است!
و اما بعد.
گاهی پیش میآید برخی از ما نیزمانند خودِ جنابِ «اخفش» باشیم و بعضی هم بلانسبت مثلِ «بز اخفش»! ... هم انتظارِ اینکه دیگران، همیشه ما را تأیید کنند و مخالفی نداشته باشیم انتظار نادرستی است و هم اینکه بدون آگاهی و تفکر و تدبر، کورکورانه و مقلدانه از چیزی یا کسی تبعیت مطلق داشته باشیم کار غلطی است!
خیلی سخت است بتوانیم به آن مرحله از تکامل فکری و کرامت نفس برسیم که هم انتظار تبعیت مطلق دیگران از خودرا نداشته باشیم و هم ناآگاهانه از کسی یا گروهی و عقیدهای پیروی نکنیم... خیلی سخت است که هم از شنیدن صدای مخالف برنیاشوبیم و هم جرأت و جسارتِ ابراز مخالفت با چیزی (که از عدم حقانیتش آگاهی داریم) را داشته باشیم...
فریدریش نیچه معتقداست: امروزه همه میدانند که تحمل انتقاد، نشانه بارز فرهنگ است. حتی بعضیها میدانند که افراد برجسته، خواهان و محرک این انتقاد هستند، زیرا این انتقادات به ایشان نشان میدهد که اشتباهات آنها در کجاست و اگر این نشانه وجود نداشته باشد، آنها از اشتباه خود مطلع نمیشوند. اما توان انتقاد کردن و حفظ وجدان صادق (در مخالفت با آنچه که همیشگی، سنتی و مقدس است) ، هنری والاتر از تحمل پذیرش انتقاد است و این هنر در فرهنگ ما حقیقتاً بزرگ، نو و شگفتآور است. این هنر گامی نهایی در آزاداندیشی است...
... این روزها که بازار پشیمانی از رأی به دولت مستقر داغ است و این عمل به ژستی آزادیخواهانه و روشنفکرانه بدل شده است، جای آن دارد که از خود سوال نماییم که مبدأ مختصات ما برای این مقایسه چیست؟ به راستی چه چیزی را با چه چیزی به مقایسه نشسته ایم؟ آیا گزینه بالفعل دیگری برای انتخاب شرایط بهتر در دسترس داشتیم؟ آیا شرایط و محدودیتها را برای بهبود شرایط و عمل به تمامی وعده ها، در نظر داریم؟ ... فلان اقلام گران شدهاند و فلان وعدهها عملی نشده است و فلان اقدامات هم مناسب نبوده است؛ اینها همه درست و مقبول! ولی چه تضمینی داریم که در صورت انتخاب سایر گزینههای موجود در انتخابات اردیبهشت ۹۶؛ شرایط بهتری قرار بود حاصل شود؟
مگر یکبار در خرداد ۸۴ آن راه را نرفتیم و خسارات بزرگ حاصل از آن انتخاب را ۸ سال به عینه مشاهده و با پوست و گوشت و استخوان لمس نکردیم؟... درست است که شاید امروز و پس از گذشت حدود ۵ سال؛ صحبت از خسارتهای مستمر و مزمن آن دوران کابوسوار، غیرمنصفانه و فرافکنانه به نظرآید ولی واقعیت آن است که بسیاری از مصائب تلخ امروز، حاصل حجم انبوهی از ندانم کاری و سوء تدبیر در دوران فراموش ناشدنی مدیریت اعجاز هزاره است و عقلاء و منصفان باور دارند که جبران خرابیهای آن ۸ سال، به این زودیها امکانپذیر نخواهد بود و برخی از آن خسارتها، حتی شاید هرگز قابل جبران نباشند!
انتقاد چیز خوبی است. یکی از پایههای اصلی مردمسالاری، امکان ایراد انتقاد به تمام ارکان حاکمیت است. مطبوعات و – امروزه – صفحات مجازی شخصی و عمومی، رکن اساسی دموکراسی هستند ولی چه کسیتردید دارد که همه این انتقادات و ابراز پشیمانیها باید توأم با تأمل و تفکر و انصاف باشد؟ باید مراقب بود تا با سر تکان دادنهای تاییدآمیز فارغ از اندیشه، امکان تَمَوُّج بیشتر برای موج سوارانی که خود مسبب حال ناخوش این روزهای ما هستند را فراهم نکنیم.
ما از رأی و انتخابمان پشیمان نیستیم. اشکالات را میبینیم، گفتهایم و خواهیم گفت. انتقاد مسئولانه و آگاهانه، وظیفه و حق هر شهروند جامعه مدنی است و بایستی آن را به گوش متولیان امر رساند و بر پیگیری آن با جدیت اهتمام داشت؛ ولی بایستی انتظارات را هم در حدود منطقی و عقلانی طبقهبندی کرد و تحقق مطالبات را به تدریج و با صبر و متانت انتظار داشت.این روزها رفتنی است و در گذر تاریخ قضاوت خواهد شد. برای رسیدن به کمال مطلوب و توسعه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و امثال آن، صبر و تحمل لازم است. گاهی برای رهایی از یک درد بزرگ و مزمن و طولانی، تحمل دردهای کوچک و حاد و موقت، اجتناب ناپذیر ست. خوش است درد که باشد امید درمانش. به نظر میرسد هر ملتی برای زایش فرزندانی بنامهای توسعه پایدار و دموکراسی، ناچار به تحمل درد خوشایند زایمان است.